من هم حق دارم
یک اسم ساده نصیبم شود
کسی برایم از آوازهای تازه آدمیان بگوید
کسی برایم سیب و سیگار بیاورد
دمی بخندد
نگاهم کند
بگوید بر و بچه ها... احوالپرس ترانه های تواند
بگوید هر شب ماه ...
خواب می بیند که آسمان صاف خواهد شد.
باز هم وقت ملاقات گریه و گفتگو نیامد و
کسی به دیدار دریا و ستاره نیامد
سجل های سوخته ما
پراز مهر و علامت به رفتن است
عجیب است
من به دنیا نیامده ام
که پیچک و پروانه از من بترسند
من مایلم یک لحظه سکوت کنید
ببینید بد می گویم این جا
که هنوز هم می توان ترانه سرود
تنها به کوه رفت
کبوتر و غروب و انحنای دامنه را دید.
آدمی را نامی بوده نامی هست
که گاه از شنیدن نابهنگامش
بر گشته برمی گردد
اما سجل های سوخته ما... !
بوی خوش سیب و
سیگار نیمه سوز می آید.
سید علی صالحی