کمی آرامش برای زندگیم کافیه...
................
دقیقن تو همین نقطه، غمی به اندازه ی یه کوه دارم.
................
ببار ای آسمان دیوانه. تو که در پاییز باریدی، چرا حالا، در زمستان نمیباری؟!
................
چه خوب بود اگر خونه های سیاه رنگِ جدول ها وجود نداشتن. اونوقت می شد اونا رو هر جور که می خوای پر کنی.
................
شلوغ پلوغیه این چند روزه، فرصتی باقی نگذاشته برای قیل و قال های شبانه.
................
من از اون زنه که هر چی می خوام بهت زنگ بزنم، فقط حرف خودشو می زنه و می گه: "برقراری ارتباط برای شما مقدور نمی باشد" ، بدم می آد.
................
زن ها فیلم های مستهجن رو به این خاطر تا آخرش نگاه می کنن که امیدوارن حتی در ثانیه های واپسین، مرده با زنه ازدواج کنه.
................
با یه فنجون چای سبز می شه از همه ی استرس امتحانِ فردا به سادگی گذشت.
................
نیستی که ببینی چطور تنهاییم بین لحظه های شلوغ زندگی، تکه تکه خرد می شه...
................
وقتی یه تصمیم تو زندگیت می گیری، از اون تصمیمای کبری. و بعد همه چیز زیر و رو می شه. کسی چه می دونه...
................
هیهات! هیهات آنچه کردیم بی تدبیر کردیم
................
زمستون امسال تشکیل شده از یکسری روزهای بی مزه که قطار شدن پشت سر هم و همینطور اسپیل می شن و می رن پی کارشون. دلم لک زده برای تعطیل شدن های گاه و بیگاه و آدم برفی های گنده ی شهرکرد. و اون لباس های پشمیِ رنگارنگی که تو چمدون دارن خاک می خورن.
................