روی صندلی توی تراس لم داده؛ شالگردن میبافد. از این شالگردنهای پشمی رنگرنگی. گاهی بافتنیاش را کنار میگذارد، یک قلپ از ماگ پُر از چایاش را مینوشد و باز ادامه میدهد؛ یکی زیر، یکی رو... و گلولههای کاموا قل میخورد دور صندلیاش.
................