26 دسامبر 1863 ساعت یکونیم بعدازظهر. املت نهیلیسم امروز پا به عرصهی خوراکیهای فلسفی دنیا گذاشت. چطور؟ خیلی ساده. سه عدد تخممرغ را با پوستش داخل قابلمهی آبجوش شکستم. دوست داشتم املتی خلق کنم که پوچی حیات و بیمعنی بودن مفهوم زندگی را زیر دندان آدم بیاورد اما متأسفانه تنها مزهی تخممرغی را میداد که آن را با پوست داخل آبجوش شکستهاند. گوته که مهمانم بود پیش از خوردن املت معتقد بود که شکل سنتی املت(تخممرغ و گوجهفرنگی و روغن) نماد چندشآوری از زندگی صرفن مادی است و پختوپز سنتی در وهلهی اول از فقدان کامل قوهی تخیل و تحلیل ناشی میشود. اما بعد از اینکه کمی از املت را خورد رکیکترین دشنامهایی را که بلد است نثار نهیلیسم و جد و آبادش میکند. بله! اصلاحات حداقل در عرصهی درست کردن املت هیچ دردی را دوا نمیکند. جهان شما وقتی تغییر شکل مییابد که چیزی در آن بمیرد و چیز دیگری زاده شود. بههرحال در نهایت اندیشهی من چنین است که قابلمه بودن بهتر از در ِ قابلمه بودن است.
هرج و مرج محض/ وودی آلن
................