یکجور خفهکنندهگی و لهکنندهگی ِ مدام، توی هوای این روزهای باقیمانده از خرداد موج میزند. مستأصلام. حتا نمیدانم چند روز از توی خانه ماندنام، میگذرد. از تم باس استپ جیمیلام میفهمم هوا چطور است. مثلن؟ مثلن امروز که جیمیلام را باز کردم، آسماناش خاکستری پررنگ بود. باران نمنمک میبارید و آدمهای توی ایستگاه اتوبوس، هر کدام بهشکلی نسبت به بارش باران عکسالعمل نشان داده بودند. من؟ من پردهی پنجره را کنار زدم. باران نبود؛ اما جای نماش روی زمین مانده بود. این کندی ِ رخوتناک و معلق، که فقط در هوای روزهای آخر خرداد میشود پیدا کرد را دوست ندارم.
پرده را کشیدم و ایمیلهایی که از خیلیوقت پیش توی اینباکس مانده بودند، را آرشیو کردم.
................