روزهای گنگ هزارلایه... روزهای نان تست با یک لایهی ضخیم نوتلا. روزهای پنکهبرقی. روزهای پلکهای افتاده و بالشتهای پف کرده. روزهایی که به قول عزیزی باید سر را توی سایه داد و پا را توی آفتاب. روزهای سندلهای بندی. روزهای فیلمهای تلنبار شدهی ندیده. روزهای ماگهای لبالب از عرق بیدمشک. روزهای کتابهای مصور. روزهای سی بمل. روزهای گوجهباغی. روزهای پازلهای آقای هاسترن.
روزهایی که باید سرشان را با یک قیچی چید و به ته انتظارهای مدام چسباند؛ به جایی که تمام فعلهای خوب دنیا را میشود صرف کرد...
................