اردیبهشت با هزار وعده و وعید از راه رسید...
از اون بعد از ظهرهای گرم و غبارگرفتهی بهاریه. لم دادم روی کاناپه. هدفون رو چپوندم توی گوشم؛ سمفونی خطوطِ کامبیز درمبخش رو با وسواس نگاه میکنم. Mago De Oz من رو میبره به کنجترین گوشه ی ذهنم که جا خوش کردی. پلکهام سنگین شده. ماگ لبالب از عرق کاسنی رو بر میدارم و قلپ قلپ سر میکشم. چشمهام مثل دکمهی رپیت، گرد میشن
................