شنبه، خرداد ۹

من هم حق دارم
یک اسم ساده نصیبم شود
کسی برایم از آوازهای تازه آدمیان بگوید
کسی برایم سیب و سیگار بیاورد
دمی بخندد
نگاهم کند
بگوید بر و بچه ها... احوالپرس ترانه های تواند
بگوید هر شب ماه ...
خواب می بیند که آسمان صاف خواهد شد.
باز هم وقت ملاقات گریه و گفتگو نیامد و
کسی به دیدار دریا و ستاره نیامد
سجل های سوخته ما
پراز مهر و علامت به رفتن است
عجیب است
من به دنیا نیامده ام
که پیچک و پروانه از من بترسند
من مایلم یک لحظه سکوت کنید
ببینید بد می گویم این جا
که هنوز هم می توان ترانه سرود
تنها به کوه رفت
کبوتر و غروب و انحنای دامنه را دید.
آدمی را نامی بوده نامی هست
که گاه از شنیدن نابهنگامش
بر گشته برمی گردد
اما سجل های سوخته ما... !
بوی خوش سیب و
سیگار نیمه سوز می آید.

سید علی صالحی

................

جمعه، خرداد ۸

میخوام بالا بیارم تموم این لحظه ها رو...

................

سه‌شنبه، خرداد ۵

از مزایای دوستای همیشه آنلاین همین بس که به محض باز شدن فیلتر فیس بوک، آدم رو سورپرایز میکنن.
- رونوشت به ساغری

................

شنبه، خرداد ۲

من هنوز معتقدم معنای واقعی خوشبختی خلاصه می‏شه در شیراز، من با تو. خوبم، حتی بیشتر از گلهای پسرک گل فروش سر چهارراه.

................

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸

در بیابان طلب گرچه زهر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
@
- حافظ خوانیهای دوباره از سر

................

یکشنبه، اردیبهشت ۲۷

روزهایی که خدا سندش را شش دانگ بنام من و تو زده. آخر هفته های پر از بوق و دود و ترافیک. روزهای گرمی که از دست نور خورشید حتا زیر سایه ی درختهای مو که از دیوار خونه ها سرک کشیدن بیرون، خلاصی نداری. روزهای پنکه شارژی، تاپ های رنگ رنگی، ستهای مارک، ژورنالهای فشن و ماگهای بلور تگری؛ روزهای لبریز از من و تو های اوریجینال. کفشهایم را دم در جفت کرده ام، آماده ی آماده... چمدان به کارم نمی آید؛ من تمام زندگیم توی همین بقچه جا می گیرد.

................

جمعه، اردیبهشت ۲۵

خداحافظ Dial up. سلام Homebred's ADSL

................

دوشنبه، اردیبهشت ۲۱

بند های Lacoste خاک خورده م رو محکم گره میزنم، دکمه ی پیرهنم رو چفت میکنم و یک کنج خلوت میشینم؛ توی آرامشی که بیشتر شبیه طوفانه. تک و تنها!

................

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰

پوشکین میگه: فریبی که ما رو خرسند میکنه، بیشتر از صد حقیقت برامون ارزش داره.

................

جمعه، اردیبهشت ۱۸

چرتکه ی خدا شکست؛ تکلیف سهم ما از زندگی، بلاتکلیفی شد.


................

دوشنبه، اردیبهشت ۱۴

ماهی گلی سفره ی هفت سین، سکته کرده بود؛ شاید از تنهایی. شایدم از حسرت حوض ماهی حافظیه. امروز ته تنگ بلورش آروم آروم مرد
):

................

یکشنبه، اردیبهشت ۱۳

انگار تموم یه نفر، زیر این لحاف چهل تکه ترک برداشته... خرد شده

................

شنبه، اردیبهشت ۱۲

یکی از روزهای بهاری؛ از همان روزهایی که شیراز پر از عطر بهار نارنج بود و خل خلی های مدام. حالا از روزهای پر هیاهوی اردیبهشت هشتاد و سه، چند دانگی گذشته. وبلاگ نویسی ام، پنج ساله شد. پنج سال زندگی توی یک دنیای مجازی، با کلی آدمهای مجازی و در عین حال واقعی... . فقط اینکه، امروز پر از حس های شکلاتی ام.

................

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

sucscribe to rss