درختای گردو و انجیر وسط خونه باغ، گنجیشکایی که با چشمای کلاپیسه شده و پرهای کز کرده از نسیم بهاری مست شدن و رو شاخه ی درختا تلوتلو می خورن، بوی کاهگل، بوی پول های نویی که عزیزی اونا رو گذاشته وسط قرآن برای نوه هاش، بوی تخم مرغ های رنگ کرده وسط سفره ی هفت سین، ماهی های قرمز کوچولویی که توی حوض بالا و پایین می پرن، اون حالت سردستی و ییلاقی خونه باغ... دارم میام.
................